واژه های آسمانی، پیام های نورانی

واژه های آسمانی ؛راهی به سوی آرامش

درباره ما


******* آیا می دانید: شما می توانید در مدت زمانی محدود ، بایادگیری کمتر از 2 درصد از کلمات قرآن ، معنای 82 درصد از کلمات به کار رفته در قرآن را فرا بگیرید؟قرآن کریم در مجموع از 87419کلمه تشکیل یافته است.از میان این کلمات،1257کلمه،بیش از 7 باز تکرار شده اند که تحت عنوان((کلمات پرکاربرد))نام گذاری می شوند.از این تعداد، 120 کلمه ،کلماتی هستند که ما فارسی زبان ها معنای آن را می دانیم(کلماتی نظیر الله ،شیطان،جهنم و...)و 1137کلمه دیگر با انکه کمتر از دو درصد از حجم قرآن را تشکیل می دهند ولی با توجه به تکرار زیاد ، بیش از 82 درصد قرآن (71575کلمه)از این کلمات تشکیل یافته است.لذا شما با یادگیری این کلمات ،به راحتی اکثر کلمات به کار رفته در قرآن کریم را معنا نموده و با این کتاب آسمانی انس می گیرید. در این وبلاگ این کلمات را آموزش خواهیم داد. *********** ان شاء الله بتوانم با این موضوعات به دین مبین اسلام خدمت کرده باشم. اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم

دانلود اپلیکشن اندروید

دانـلـود اپـليکيشن انـدرويـد

موضوعات مطالب

آموزش سبک زندگی اسلامی به کودکان
آموزش نرم افزار های تولید محتوا برای ساخت محتوای قرآنی
وصیت نامه
نرم افزار اندرویدی وبلاگ

فیلم ها و کلیپ های مذهبی

حضرت محمد (ص) از نگاه کودکان

احادیثی از پیامبر اکرم حضرت محمد (ص )

ورود حضرت رسول (ص) به مکه )

دعای حضرت مهدی صاحب الزمان (عج)

زیارت حضرت محمد (ص)

واژه های آسمانی ؛ پیام های نورانی

سایت های قرآنی

سایت رهبری - وبسایت ختم قرآن - شورای عالی قرآن - رادیو قرآن - نمایشگاه سیار قرآن - نور مبین - صلات

برچسب‌ها

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
قرآن انلاین وب سایت ختم قرآن اهمیت فضای مجازی صراه مستقیم را در نماز جستجو کنید قرآن ، پرچم نجاتبخش ، كتاب عبرت و آموزش و بيان و تبيان است

به وبلاگ واژه های آسمانی ؛ پیام های نورانی خوش آمدید.مخاطبان اصلی ما والدین ، معلمان و دانش آموزان مقاطع مختلف تحصیلی می باشند؛ از این که از تمامی بخش ها دیدن می نمایید متشکریم.

معصوم دهم :حضرت علی بن موسی الرضا

 

نام مبارک : علی

 

لقب معروف : رضا

 

کنیه شریف : ابو الحسن

 

نام پدر : موسی بن جعفر

 

نام مادر : نجمه خاتون

 

محل ولادت : مدینه طیبه

 

تاریخ ولادت : 11ذی القعده سال 148هجری

 

محل شهادت : در سناباد نوقان از حوالی مشهد مقدس

 

تاریخ شهادت : اخر صفر سال 203هجری

 

علت شهادت :مسمومیت به واسطه انگور زهر الود

 

محل دفن : مشهد مقدس

 

نام قاتل : مامون

 

مدت امامت : 20سال

 

مدت عمر : 55 سال

 

تعدادی از القاب ان حضرت :

 

رضا ، رضی، صابر ، قبله هفتم ، ضامن آهو

 

کنیه آن حضرت :

 

ابو الحسن

 

همسران و فرزندان

 

تنها همسر ایشان حضرت خیزران و تنها فرزندش امام جواد بوده است

 

شمه ای از فضایل آن حضرت

 

زندگانی حضرت امام رضا علیه السلام پر است از لحظاتی نورانی و شگفت انگیز که دل شیفتگان را می برد. از کتاب «دیوان خدا» نوشته نعیمه دوستدار که براساس منابع موثق تدوین یافته چند داستان برگزیده ایم که تقدیم عاشقان اهل بیت علیهم السلام می کنیم:

 

نشانه موی پیامبر صلی الله علیه و آله

 

مردی از نوادگان انصار خدمت امام رضا علیه السلام رسید. جعبه ای نقره ای رنگ به امام داد و گفت:

 

«آقا! هدیه ای برایتان آورده ام که مانند آن را هیچ کس نیاورده است». بعد در جعبه را باز کرد و چند رشته مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.که از اجدادم به من رسیده است».

 

حضرت رضا علیه السلام دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا کردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهای پیامبر است».

 

مرد با تعجب و کمی دلخوری به امام نگاه کرد و چیزی نگفت. امام که فهمید مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روی آتش گرفت. هرسه رشته سوخت، اما به محض این که چهار رشته موی پیامبر صلی الله علیه و آله روی آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن کرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن کرد.

 

 

صحبت گنجشک با امام علیه السلام

 

راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام )

 

حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.

 

امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند:

 

« سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!...

 

با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم...

 

با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟!»

 

 

میهمان دوستی امام علیه السلام

 

 

راوی: یکی از نزدیکان امام رضا علیه السلام

 

مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید».

 

امام رضا علیه السلام فرمودند: «خوش آمدی!»

 

«ببخشید که دیروقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبورکرد که دراین وقت شب، مزاحم شما شوم».

 

امام لبخندی زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده ای میهمان دوست هستیم».

 

در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرونشست و شعله اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمی انداختم».

 

امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دستش پاک می کرد، فرمودند: «ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».

 

 

ابرهای سیاه

 

راوی: حسین بن موسی

 

از شما چه پنهان شک داشتم. نه به شخص امام رضا علیه السلام ؛ نه!... فقط باورم نمی شد که واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چیز اطلاع داشته باشند.

 

آن روز صبح به همراه امام رضا علیه السلام از مدینه خارج شدیم. در راه فکر کردم که چقدر خوب می شد اگر می توانستم امام را آزمایش کنم.

 

در همین فکرها بودم که امام پرسیدند: «حسین!... چیزی همراه داری که از باران در امان بمانی؟!»

 

فکر کردم که امام با من شوخی می کند، اما به صورتش که نگاه کردم، اثری از شوخی ندیدم. با تردید گفتم: «فرمودید باران؟! امروز که حتی یک لکّه ابر هم در آسمان نیست...».

 

هنوز حرفم تمام نشده بود که با قطره ای باران که روی صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم. سرم را که بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهای سیاه از گوشه و کنار آسمان به طرف ما می آمدند و جایی درست بالای سرِ ما، درهم می پیچیدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شدید شد که مجبور شدیم به شهر برگردیم.

 

 

 

شربت گوارا

 

 

 

راوی: ابوهاشم جعفری

 

 

 

به سخنان امام گوش می دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر می کرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیای حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در همین موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: «کمی آب بیاورید!»

 

 

 

خادم امام ظرفی آب آورد و به دست ایشان داد. امام، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اوّل خودشان مقداری از آب را نوشیدند و بعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم.

 

نه! نمی شد. اصلاًنمی توانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابی تشنگی ام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضای آب کنم. این بار هم امام نگاهی به چهره ام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمی آرد و شکر و آب بیاورید».

 

وقتی خادم برای امام رضا علیه السلام آرد و شکر و آب آورد، امام آرد را در آب ریخت و مقداری هم شکر روی آن پاشید. امام برایم شربت درست کرده بود. نمی دانم از شرم بود یا از خوشحالی که تشکّر را فراموش کردم. شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با کلام امام رضا علیه السلام ناخودآگاه دستم را به طرف ظرف شربت درازکردم.

 

شربت گوارایی است. بنوش ابوهاشم!... بنوش که تشنگی ات را از بین می برد.

 

 

 

شما امام من هستید

 

 

 

یکی از دوستان ابن ابی کثیر

 

بعد از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، همه درباره امام بعدی دچار شک و تردید شده بودند. همان سال برای زیارت خانه خدا و دیدار بستگانم به مکّه رفتم.

 

یک روز، کنار کعبه، علی بن موسی الرضا علیه السلام را دیدم. با خود گفتم: «آیا کسی هست که اطاعتش بر ما واجب باشد؟»

 

هنوز حرفم تمام نشده بود که حضرت رضا علیه السلام اشاره ای کردند و گفتند: «به خدا قسم! من کسی هستم که خدا اطاعتش را واجب کرده است».

 

خشکم زد. اول فکر کردم شاید متوجه نبوده ام و با صدای بلند چیزی گفته ام. اما خوب که فکر کردم، یادم آمد که حتی لب هایم هم تکان نخورده اند. با شرمندگی به امام رضا علیه السلام نگاه کردم و گفتم: «آقا!... گناه کردم... ببخشید!... حالا شما را شناختم. شما امام من هستید».

 

 

 

حرف «ابن ابی کثیر» که به این جا رسید، نگاهش کردم ... بغض راه گلویش را گرفته بود.

 

 

 

آخرین طواف

 

 

 

راوی: موفّق (یکی از خادمان امام علیه السلام )

 

حضرت جواد علیه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرین سفری بود که همراه با امام رضا علیه السلام به زیارت خانه خدا می رفتیم. خوب به یاد دارم...

 

حضرت جواد را روی شانه ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف می کردیم. در یکی از دورهای طواف، حضرت جواد خواست تا در کنار «حجرالاسود» بایستیم. اوّل حرفی نزدم، امّا بعد هرچه سعی کردم از جا بلند نشد. غم، در صورت کوچک و قشنگش موج می زد. به زحمت امام رضا علیه السلام را پیدا کردم و هر چه پیش آمده بود، گفتم. امام، خود را به کنار حجرالاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به یاد دارم.

 

«پسرم! چرا با ما نمی آیی؟»

 

 

«نه پدر! اجازه بدهید چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما می آیم».

 

 

 

«بگو پسرم!»

 

 

 

«پدر! آیا مرا دوست دارید؟»

 

 

 

«البته پسرم!»

 

 

 

«اگر سؤال دیگری بپرسم، جواب می دهید؟»

 

 

 

«حتما پسرم».

 

 

 

«پدر!... چرا طواف امروز شما با همیشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرین دیدار شما با کعبه است».

 

 

 

سکوت سنگینی بر لب های امام نشست. یاد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خیره شدم. اشک در چشم امام جمع شده بود. امام فرزندش را در آغوش گرفت. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط : معصوم دهم
نویسنده رضااتابک در شنبه 28 اسفند 1395 |

حدیث روز

اى فرزنـــد آدم! به پدر و مــادرت نیكى كن و صله رحــم داشته باش تا خداوند، كــــــارت را آســان و عمــــرت را طولانى بگردانــد. پــروردگــارت را فرمان ببر تا خردمند به شمـــار آیى و از اونافرمـــانى نكن كه نادان شمرده مى شوى. // پیامبر اکرم (ص)

نویسندگان

سایت های مراجع

آرشیو مطالب

پیوندهای وبگاه


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان واژه های آسمانی،پیام های نورانی  و آدرس   yareasamani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

yareasamani.loxblog.com





دانشنامه سوره های قرآن

سوره قرآن

همگام با کتاب

--کتاب پیوند جوان با نماز--
معرفي و دانلود کتاب پيوند جوان با نماز

در اين کتاب پس از تبيين ميزان اهميّت نماز در زنـدگي، پـاسخــگوي بـرخي از شبهات جـوانـان عـزيـز در امـر نمـاز بوده، و عوامل مهمّي که مي ­تواند زمينه­ي دوري آن­ ها از نماز و عبادت را فراهم ­سازد، مورد بررسي قرار خواهيم داد. اين کتاب علاوه بر آن که در پـيـونـد جـوان بـا نـماز راه­ گشاي خوبي اسـت، مي­ تواند به عنوان متن آمـوزشي جـهـت مـربـيـان عـزيـز و دلسوز هم مورد استــفــاده قــرار گــيــرد
--کتاب ژرفاي نماز--
 کتاب ژرفاي نماز

کتاب از ژرفاي نماز از حضرت آيه الله خامنه اي بـه صــورت فـايــل پــي دي اف, كتاب الكترونيكي به زبان فارسي براي مطالعه همگان اماده دانلود شده است اين كتاب داراي 22 صــفــحـــه اســـت
360 رنگ
جشنواره فرهنگی
صفحه اصلی
پروفایل
قرآن آنلاین